به قلم نویسنده مهمان: برادر مجید فیضیان
ابایی ندارم که بگویم تمایلی به خواندن رمانهای ایرانی ندارم. سخت معتقدم که «متوسط خواندن» به روح آدمی جوشش که نمیدهد هیچ، چه بسا همان نَمی هم که داشت بخشکاند!
اما باید اعتراف کنم که «رویای نیمه شب» را یکروزه خواندم. یک رمان کلاسیک عالی است. ماجرا به خودی خود پر کشش است، سرعت رویداد ها و شیوه روایت هم چیزی بیشتر از #خوب است.
رمانی است که میشود به دیگران توصیه کرد و مطمئن بود که عموم افراد را به خود جذب میکند. از طرفی مایه #مذهبی خوبی هم دارد و در عین شعاری نبودن مفاهیم را شسته و رفته عرضه میکند
اما یک نکته
در این داستان #بدون_استثناء همه شخصیتها #دلباختته اند انگار همه آدمها در حالت عادی باید #دلباخته باشند
هاشم به ریحانه، حماد به قنواء، رشید به امینه و بالعکس!
نویسنده در ۲۷۶ صفحه کتاب یک دو جین #عاشق خلق میکند و هم همه را هم به هم میرساند!
تصور کنید یک نوجوان از همه جا بیخبر این #رمان_مذهبی را بخواند، چه بلایی به سرش میآید؟ بدون شک گمان میکند او هم باید #عاشق شود و لابد یک مرضی دارد که تا به حال به کسی دل نباخته است و یا اگر دلباخته حتما این یک اتفاق #روحانی و #عرفانی است...
همه ما اگر بیست سالگی را رد کرده باشیم بدون هیچ دلیلی میفهمیم که این تصورات تا چه حد #احمقانه است
شرح اینکه #تصورات_احمقانه درباره جنس مخالف چه بلایی ممکن است سر آدم بیاورد بسیار مفصلتر از ۲۷۶ صفحه است!
متاسفم که نویسندهای با این توانایی که از اتفاق آخوند هم هست بیتوجه به آسیبهای واقعی که در جامعه ما مثل روز روشن است اینطور #مهملات_آسیب_زا بافته است
کانال تلگرام مجید فیضیان به نشانی @khedmatnevesht