معرفی کتاب و کتابفروشی اینترنتی قفسه

نقد، بررسی و فروش کتاب با تأکید بر محصولات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی

معرفی کتاب و کتابفروشی اینترنتی قفسه

نقد، بررسی و فروش کتاب با تأکید بر محصولات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی

معرفی کتاب و کتابفروشی اینترنتی قفسه
Qafase.ir
من حمید درویشی شاهکلائی هستم؛ پژوهشگر، ویراستار و کتابفروش
دانش‌آموخته دکتری رشته فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام
اینجا درباره کتابهایی که خوانده‌ام، می‌نویسم.
با راه‌اندازی کتابفروشی اینترنتی قفسه، شما می‌توانید کتاب‌های موجود را سفارش بدهید.
اطلاع از موجودی و خرید درباسلام: b2n.ir/bkbk
خرید مستقیم کتاب در بله: http://ble.ir/hdarvishi
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
چند فهرست از کتاب‌های نسبتا خوب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۳ ق.ظ

رمان «ر ه ش»؛ رضا امیرخانی به قلم محسن احمدی

طرح جلد کتاب «ر ه ش»؛ رضا امیرخانی

شورش امیرخانی علیه شهر!
به قلم نویسنده مهمان: محسن احمدی
دانشجوی دکتری ادبیات

رهش ادامه قیدار، منِ او، بیوتن و ارمیاست. نقدی عالمانه و متخصصانه علیه شهری که دیگر شهر نیست؛ حتی ش ه ر هم نیست ر ه ش است. شهری نامتوازن، به هم ریخته، بی آداب، بدون هوا و غیره.
رضا امیرخانی در رهش بازگوکننده داستان زن و شوهر و پسربچه‌ای است که هر سه گرفتار تهران‌اند. زن و شوهر هر دو معماری خوانده اند و مهندس معماری‌اند. فرزند آن‌ها یعنی ایلیا سلِ کودکان دارد و مادرش معتقد است عاملش هوای تهران است. مرد اول داستان حالا معاون شهردار منطقه 1 تهران است و زنی که همه دغدغه اش ریه های ایلیا فرزندش است. مردی که همه دغدغه‌اش پیشرفت شغلی و ارتقا مقام است و زنی که مادر است و دیگر هیچ! به قول خودِ لیا (زن داستان) خودش هم فکر نمی کرد که مادری روزی همه شغلش باشد و اکنون هست. مادری که تنها و تنها به سلامت ریه فرزندش و فرزندان این شهر می اندیشد. شخصیتهای داستان هم قابل حدس اند؛ بساز-بفروش بیسوادی که خرپول است و حاکمیت و مردم را سرکیسه میکند. منشی ای که نقشش رونق دادن به کار و بار بساز-بفروش بیسواد داستان است و از بداقبال تحصیل کرده رشته ادبیات فارسی است! ارمیایی که مثل همیشه درویش‌مسلک و انقلابی است. درویشی که در قید همه چیز هست و در قید هیچ چیز نیست؛ جبهه‌رفته است و شهرگریز. مؤانست با حیوانات بی زبانش را بر مؤانست با حیواناتی که به قول خودش «نطقی اضافه بر دیگر حیوانات دارند» ترجیح مینهد و بر فراز کوه دارآباد زندگی میکند. ارمیا قدسی است و نفسش آرام بخش دلهره‌های شهری و برای هر مشکلی راهکاری دارد بومی و بی آزار.

رهش مانند بیشتر آثار امیرخانی نقد درون‌گفتمانی است. کسانی که با قشر حزب‌اللهی مؤانست دارند، می‌دانند که حزب‌اللهی‌ها دو دسته متمایز دارند. برخی در همه حال و در همه حالتی مدافع تمام و کمال حاکمیت اسلامی و همه رفتارهای درست و غلط آن هستند. برخی نیز سره شناسند. با عقلانیت متکی به ایمان بین رفتارهای غلط و صحیح تفکیک قائل می‌شوند. رفتارهای صحیح را تمجید می‌کنند و رفتارهای ناصحیح را فریاد می‌زنند؛ گاه فریاد که نه، علیه آن می‌شورند و شهری را می‌شورانند. امیرخانی بی‌شک از دسته دوم است. اصول‌دان است اما اصولگرا نیست. اصلاح‌خواه است اما اصلاح‌طلب نیست. دو لتی باشد گویا عوض سه لتی بودن!
داستان رهش شوریدن علیه معماری شهری است که خانه‌هایش مانند جعبه‌های دستمال کاغذی است که عمودی کنار هم چیده باشند. ساختمان‌هایی بدریخت و بدقواره که مانند آینه دق هستند و نیستند. امیرخانی در رهش شهری روایت می‌کند که دائماً «از جسمش می‌برند و به جانش می‌خورانند». کلیدی‌ترین حرف امیرخانی در رهش تشابه تهران به زن بدکاره‌ای است که در زمان صفویه، شاه از «شفایی!» می‌خواهد تا ضمن اینکه هر روز از گوشت بدنش به خوردش دهد، نگذارد که بمیرد؛ یعنی مجازات خودبس! و شفایی ۳۸ روز با خدعه و تمهید او را زنده می‌دارد. شهری که در آن تراکم‌فروشی می‌کنند که خیابان‌ها را عریض‌تر کنند و بزرگراه دوطبقه بسازند تا ترافیک حل شود اما خریداران تراکم‌ها ماشین می‌خرند وارد خیابان‌ها می‌شوند و دوباره ترافیک و دوباره داستان «یک حاجی بود، یک گربه داشت... گوشت را گرفت طاقچه گذاشت... گربه آمد گوشت را خورد... حاجی آمد گربه را کشت...».
شاید قشری و گروهی نقدهای امیرخانی را حواله شخصی خاص و دوره‌ای خاص در شهرداری کنند اما نقد امیرخانی جسورانه تمام شخصیت‌های تأثیرگذار بر معماری شهر تهران در بعد از انقلاب را هدف می‌گیرد. با انتخاب هوشمندانه شخصیت مرد داستان یعنی علا، به زندگی خصوصی این مدیران سرک می‌کشد و حتی خاله‌خانباجی‌های زنانشان را تیز و تند به نقد می‌کشد. 
داستان از زبان اول شخص روایت میشود اما توسط سه شخص: 1- زن نقش اول داستان یعنی لیا که بخش اعظم داستان را روایت میکند 2- تهران که زنی است که دیگر توجه هیچ مردی را به خود جلب نمیکند و از زنانه‌گی چیزی برایش نمانده 3- منشی بساز-بفروش خرپولی که از سر ناچاری باید روزانه هزاران دروغ را به خورد مشتریان او بدهد و دست برقضا او هم از اینکه از زنانه‌گی چیزی برایش نمانده، گله دارد.

پایان‌بندی داستان مانند ارمیا و بیوطن و غیره، غیرمنتظره و تا حدودی فراواقعی است. پایان‌بندی داستان به عهده ارمیاست و حرفهای صوفیانه‌اش که برآمده از دردهای انقلابی‌گری است نه از سر کنج عزلت نشینی و اوراد و اذکار خواندن.
امیرخانی لحظه‌هایی بس شیرین روایت میکند اما بازگو نمی‌کند که بحران اصلی تهران، ضعف مدیران و بی تدبیری مسئولان نیست -که این هم البته هست و به جا هم هست- بلکه بحران مدرنیته است. بحران دور شدن انسان از خدا و گرفتار شدن در دام زندگی غربی. امیرخانی اگرچه معتقد است که هر مسئول در شهرسازی باید خانه مادربزرگش را فرایاد بیاورد و ریشه‌هایش را نباید از یاد ببرد اما نمیگوید که تکلیف ما با دنیای غرب چگونه باید باشد. بگریزیم یا بستیزیم یا بسازیم؟!

در بخشی از داستان ناخواسته به مقام چادر و ارج و اعتبار آن ظلمی روا داشته شده که بعید میدانم عامدانه باشد؛ چراکه امیرخانی را همه میشناسیم. چادر گویی نشان مادرها که نه نشان مادربزرگهای ماست؛ باید آن را لای بقچه قدیمی مامان پیدا کرد و محض رعایت شئونات ورود به بسیج پوشید! تلخ است و ناتندرست به نظرم!

اطلاعات کتاب‌شناختی:

قفسه را می‌توانید در پیام‌‌رسان‌های ایرانی دنبال کنید: @Qafase

عنوان کامل کتاب

ر ه ش

نویسنده

رضا امیرخانی

ناشر

تهران، انتشارات افق

سایر توضیحات

چاپ اول، ۱۳۹۶، قطع رقعی، ۱۹۲ صفحه، ۱۸۰۰۰ تومان

۹۹/۰۹/۲۵
حمید درویشی شاهکلائی

نظرات (۰)

افتخار بدهید و اولین نظر را شما بنویسید؛ سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی