به قلم نویسنده مهمان برادر مجید ابراهیمیان رؤیای نیمهشب؛ مظفر سالاری
کتاب «مدرسه انقلاب»؛ رمان نوجوانان؛ حسین فتاح (انتشارات ذکر)
کتاب رمان «خوشههای خشم»؛ جاناشتاین بک (مؤسسه انتشارات امیرکبیر)
کتاب «بینش تمدنی»؛ تقریری از کلام اجتماعی آیتالله میرباقری (کتاب فردا)
کتاب «پیغام ماهیها»؛ زندگی سردار شهید همدانی، گلعلی بابایی (نشر صاعقه، نشر بیستوهفت)
کتاب «نظریه رمان»؛ حسین پاینده (نشر نظر- نیلوفر)
کتاب رمان «جنگ و صلح»؛ لئون تالستوی (انتشارات نیلوفر)
کتاب «نظریه رمان»؛ حسین پاینده (نشر نظر- نیلوفر)
کتاب رمان «جنگ و صلح»؛ لئون تالستوی (انتشارات نیلوفر)
نویسنده: برادر مجید ابراهیمیان
دوست عزیزم، مجید ابراهیمیان، دانشجوی کارشناسیارشد ادبیات در دانشگاه علامه طباطبایی است. توجه به ملاحظات او، قطعاً در ارتقای سواد و نقد ادبی مؤثر است.
رؤیایی که در نیمهشب میماند
سه بعد بررسی یک کتاب
کتابِ "رؤیای نیمهشب" را از سه بُعدِ فرمی، محتوایی و ضرورتی میتوان بررسی کرد.
در آغاز باید گفت که هنر، و در اینجا ادبیات، از مادۀ خیال تغذیه میکند و کارش انبساط و انقباضِ نفسانی است. پس بهنفسه ارزنده یا نیرزنده نیست. به بیانِ دیگر هنر وسیلۀ ترغیب و تبلیغ است. آنچه متمایزش میکند اندیشهای است که در این ظرف ریخته میشود.
از سوی دیگر همین ظرف (یعنی هنر و در اینجا ادبیات) با مظروف (یعنی اندیشه) مناسبتهایی دارد. هر اندازه این مناسبات مستحکمتر باشد، ضریبِ تأثیر بیشتر میشود.
و از جهتِ دیگر ظرفِ گفتهشده خودش نیز دارای قواعدی است که هر اندازه آن قواعد در آن لحاظ شود ظرف یا فرمِ بهتری داریم که در نتیجه قدرتِ ترغیب و امکانِ ماندگاریِ آن اثر را افزایش خواهد داد.
تفکیک فرم و محتوا
گرچه در تفکیک یا عدمِ تفکیک فرم و محتوا بحثهای فراوانی شده، اینجا این دو را تا حدودی جدا بحث میکنیم.
فرم
در بحثِ فرم، این کتاب نواقصی دارد که به برخی اشارهای میشود.
اولین مورد نداشتنِ تیپ است. تمامِ شخصیتها به یک زبان صحبت میکنند، هرچند از طبقاتِ مختلفِ جامعهاند.
موردِ بعدی ناسازیهای تاریخی است که بحثی مفصل میطلبد. اجمالاً اینکه این داستان در قرنِ هفتم و در شهری عربی (حله) روایت میشود، ولی هم توصیفات و هم کلماتِ داستان به اماکنِ معاصرِ ایرانی و واژگانِ متداولِ تهرانی پهلو میزند. بازاری که وصف میشود انگاری بازارِ تجریش است. واژۀ "شانس" کجای ادبیاتِ دیروز است؟ عشقی که در داستان موج میزند از علاقه است و بنا به تعریفی است که ما امروزیها از آن داریم، نه مسلمانِ عربِ قرنِ هفتمی. یک اثرِ هنریِ تاریخی نیازمندِ ظرافتهای ژرفی است که این اثر تا حدودِ زیادی فاقدِ آن است.
موردِ دیگر زاویۀ دید است. راویِ اولشخصِ داستان در جریانِ مستقیمِ مهمترین بخشِ داستان نیست. پس چرا باید این زاویۀ دید را برگزید؟ دلیلش جذابیتهای نفسانی است که در بخشِ محتوا گفته میشود انشاءاللّه.
تعلیقِ داستان قابلِ قبول است، گرچه در مواردی افراطی میشود.
ضرباهنگِ داستان نیز دچارِ افت و فرود است و گاهی ملالآور میشود.
سخن فراوان است، ولی در جمعبندیِ فرم میتوان گفت که اثرِ موردِ بحث نه رمان و نه حتی داستان است. بیشتر به حکایاتِ ادبیاتِ کلاسیکِ شرقی میماند که ذهنیاتِ نویسنده در آن جاری است تا واقعیتهایی که موجبِ همدلیِ مخاطب با متن میشود. مخاطبِ چنین فرمی کودکان و نهایتاً نوجوانانِ کمارتباط با ادبیاتاند که البته بازخوردهای موجود این مطلب را تصدیق میکند.
محتوای اثر
موضوعِ این اثر مذهبی است؛ جریانِ تشرفِ یکی از شیعیان به محضرِ حضرتِ صاحب، عجّلاللّهفرجه.
پرداختی که برای این محتوا گزیده شده تا حدودِ زیادی مباینِ این موضوع است. صراحتاً روایتِ یک عاشقانۀ مذهبی است. ما میگوییم عاشقانه، شما چیزِ دیگری بخوانید!
آنچه که این متن را به شمارگانِ بالا رسانده ربطِ چندانی به حضرتِ صاحب، عجّلاللّهفرجه، ندارد. اگر چنین بود، کتابهای فراوانی در این مورد نوشته شده و با وجودِ وضوح و اتقانِ بالایشان کمتر دیده شدهاند.
جذابیتهای نوجوانانه و نفسانیِ این کتاب در فضای سطحینگریِ مذهبیِ حاکم بر غالبِ نسلِ جوانِ مذهبی، فرصتی مناسب برای جولانِ چنین آثاری را میدهد. کافی است نگاهی به آثاری از هنرهای دیگر، اعم از سینما و موسیقی، بیندازیم تا متوجه شویم که آنچه هنر را ارزشمند میکند، مقبولیتِ عمومی نیست، بلکه همین مقبولیت به ما کمک میکند که دریابیم جامعه تا چه اندازه با مبانی فاصله دارد یا ندارد. تذبذبِ افسارگسیختۀ نورسیدگانِ مذهبی تشخیصی میانِ جذابیتهای جنسی و محبتِ حضرتِ صاحب، عجّلاللّهفرجه، قائل نمیشود. گناهِ این بیتشخیصی نه مستقیماً بر گردهٔ نویسنده است، نه مخاطبِ نوجوانِ این متن. در واقع با بروزِ چنین پدیدههایی باید پی به یک بیماریِ خطرناک برد که امید است طبیبان برای علاجش بیندیشند. بیتوجهیِ اولیا به امرِ تربیت و وانهادنش به مدرسه، و در ادامه سطحیآموزیِ مدارس با توجه به قالبِ نابومیِ آنها، از ریشههای این تذبذب است.
بحث در محتوا نیز به این کوتاه ختم نمیشود، ولی به همینها بسنده میکنیم. ما مسلمانان برای هنر وظیفه قائلیم. آنچه محتوا را غنی از معارفِ دینی میکند هنر نیست، مبانیِ صحیحِ هنرمند است. پس پیش از هر حرکتی در هنر باید مسلمان تربیت کرد. اگر نکردیم، از این شبهات فراوان و فراوان خواهیم دید.
ضرورت
بحثِ پایانی ضرورت است که البته در حوزۀ بنده هم نیست و شاید کمی از انصاف خارج شوم.
مختصر اینکه در اوضاعِ کنونی ضرورتهای خطیرتری پیش آمده که بهتر است به آنها پرداخت.
تشرفِ یکی از شیعیان به محضرِ حضرتِ صاحب، عجّلاللّهفرجه، در قرنِ هفتم و شیعهشدنِ آن شهر در نتیجۀ این تشرف، تذکری نیکوست. ایشان خواسته و آرزوی شیعیان، بلکه جهانیان، هستند. اما برای تحققِ ظهورِ آن گرامی باید زیرساختهایی فراهم شود. باید مسلمانانی مسلط به مبانیِ دینی تربیت شوند. باید با فقر، فحشا، اسراف، اشرافیگری، سطحینگری، بیبصیرتی و بسیاری از معضلاتِ عقیدتی و اجتماعی برخورد کرد و مردم و جوانان را متوجهِ حلّ این امراض کرد.
به نظر میرسد مادام که این مسائل حل نشده پرداختن به موضوعِ این کتاب، در بهترین محتوا و فرم هم، ضرورتی ندارد و این رؤیای خواستنی در همان نیمهشب خواهد ماند، معالاسف.
به زودی در قفسه: