کتاب شیدایی: مجموعه خاطرات و زندگینامه علمدار روایتگری حاج عبدالله ضابط (ره)
همزمان با شروع مجدد اردوهای راهیان نور، به سراغ علمدار روایت گری یعنی شیخ عبدالله ضابط می رویم. شادی روحش صلوات. برای اینکه با علمدار روایتگری دفاع مقدس، عبدالله ضابط آشنا شوید، پیشنهاد می کنم ابتدا بخش هایی که براتون انتخاب کردم را از کتاب بخونید! پس به مرور این بخش ها بپردازیم.
مروری بر کتاب شیدایی
زمینه سازی ظهور حضرت بقیة الله با
ترویج فرهنگ فداکاری و ایثار میسر است. عبدالله ضابط ص5
تغییر اسم از افشین به عبدالله
افشین هم اسم بدی نبود؛ اما دوست داشت
بندگی خدا یادش نرود. ص 20
نقاشی معروف شهید چمران
نقاشی شهید چمران خیلی رویش تاثیر
گذاشته بود: شمع کوچکی که در صفحه ای سیاه می درخشید. می نشست و دقایقی را خیره
نگاهش می کرد. می گفت: شهید، مثل همین شمعه که نور کمش هم می تونه در دل سیاهی ها
خودی نشون بده... شد راوی شهادت. ص 24
سلاح برتر
با همه نوع سلاح آشنایی داشت: سبک و
سنگین. وقتی پرسیدم کدام اسلحه از همه بهتر است؛ گفت: میکروفن!
71-72 هنوز کاروانهای راهیان نور باب
نشده بود. ص 34
ایده تاسیس موسسه ای برای روایت سیره شهدا
سردار باقرزاده: ما اجساد شهدا را تفحص
می کنیم، کاش کسانی هم سیره اونها را تفحص کنن. طلائیه 1379 ص 35
چای مجلس اباعبدالله الحسین
عجله هم که داشت، یک استکان می خورد و
بلند می شد. چای روضه امام حسین برایش مهم بود. ص 40
هیچ کجا برای او، طلائیه نمی شود
زیاد سفر کرده بود. مکه و کربلا رو هم
دیده بود. اما می گفت: خودم رو تو طلائیه پیدا کردم. این جمله اش هنوز بر سر
زبانهاست: «طلائیه، عجب طلائیه.» ص 46
دوستی از گذشته ها
مهم نبود قبلا او را دیده باشد یا نه.
چنان در آغوشش می گرفت که انگار سالهاست او را می شناسد. این طوری در دل همه جا
باز می کرد. می گفت: مومنین در عالم ذر با هم آشنا بودند. ص 49
دو فرزند کافی نیست!
شش فرزند داشت. تازه داشت به میان سالی
می رسید. شوخی می کرد و می گفت: به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام اقتدا کردم.
دکترای خانه به دوشی
تا آخرش هم مستاجر بود. به قول خودش
دکترای خانه به دوشی داشت. ص 53
ما خدام زاده ایم... اینجا هم حریم
خداست. ص 56 [من هم همینطور؛ درویشی و متولیان]
انس با خاک
جسممون از خاکه؛ بعضی وقتا لازمه سراغی
از اصالت خودمان بگیریم. انس با خاک، باعث آرامش می شه. ص 58
تبرک جلسات با یاد شهیدان
اول هر جلسه ای حتی اگر دو نفر هم
بودند برای تبرک صلوات می فرستاد: بر قامت بی سر شهیدان صلوات! ص 61
خاطره گویی
طالبی خوش قیافه و اشتهاآور
خاطره که می گفت سعی می کرد اسم شهید،
اسم شهر او، نام منطقه ای که خاطره در آن واقع شد، اسم راوی و ... را هم بگوید.
این طوری سند خاطره را محکم تر می کرد. ص 69
گاهی از فرط خستگی، ایستاده خوابش می
برد. اما استراحت نمی کرد. می گفت: منطقه خوابگاه نیست! ص 70
استاد ضابط!
-: شهری که آیت الله بهجت و مکارم و
فاضل و ... داره، به من می گید استاد؟ ص 78
آدامس آیدین!
آیدین! مواظب دینتون باشین! ص 82
نباید مثل دوست گالیور، همش از ناامیدی
حرف بزنیم! ص 83
اگر فقط چند سال از کارهای دیگرت دست
برداری، بهشتی دوم می شوی! ص 83
به بچه هایش که می رسید، بچه می شد.
صدایش را کودکانه می کرد. ادای کارآگاه گجت را در می آورد . ص87
انرژی اتمی ضابط
خودش انگار خسته نمی شود. می گفتیم:
انرژی اش اتمی است. ص 96
جشن دانشکده کشاورزی شیراز
بچه های دانشکده کشاورزی شیراز شاید
ندانند جشن هر ساله پانزدهم رمضان چطور در آنجا رسم شده بود. حاجی همیشه تاکید
داشت هر جا می روید، سنت حسنه ای باقی بگذارید. ص 98
با سنتهای غلط مبارزه می کرد> اهدای
جایزه توسط فرزند شهید، نگهبان دانشگاه
سپس معاونت دانشگاه. ص 107
خشابگذاری فرهنگی رفیق روحانی
شماره اش را به همه می داد. همین قدر
که احساس کنند یک رفیق روحانی هم دارند. گاهی برای همه آشناهایش هدیه ای کوچک
(کارت پستال) می فرستاد.
هدیه های کوچک در جیب (=خشاب گذاری
فرهنگی) ص 112
آن دنیا دستش پر باشد و بگوید دیگر بیش
از این رمقی نداشتم. ص 115
یک اتوبوس بمب متحرک پر از شر و شور ص
116
خبر از چگونگی رفتنش داد
نمی دونم چه سریه بعضی ها موقع اوج
گرفتن شون که می شه با یک تصادف از دنیا می رن. ص 129
روحانی ندیده
دکترها: این دیگر چه جور آدمی بود! هر
چه جیب هایش را می گشتیم جز عکس و نوشته های شهدا، زیارت عاشورا و مهر و تسبیح
چیزی همراهش نبود. ص154
پسر خودم که شهید شد این قدر گریه
نکرده بودم. اما برای عبدالله ... ص 160
خداوند توفیق خادمی شهیدان را از ما
نگیرد. ص 162
سیری کوتاه در زندگی این جهانی
عبدالله ضابط: متولد 1341، مشهد مقدس
وفات: 1382، ساری (مازندران)، تصادف
جاده
10 سالگی: لبنان و امام موسی صدر
15 سالگی: دیپم (سه کلاسه)
16 سالگی: تحصیل در هند: داروسازی
پیروزی انقلاب؛ بازگشت به ایران و حضور
در کنار مردم
فعالیتهای فرهنگی در مشهد
فعالیت در سپاه
حضور در حوزه علمیه قم از سال 1364
تاسیس موسسه اندیشه تبلیغ
راه اندازی کاروانهای راهیان نور
راه اندازی موسسه تفحص سیره روایت شهدا
دفن در صحن جمهوری حرم امام رضا، قطعه
242
تکه کلام: نسال الله منازل الشهداء
تشکر:
از دوست خوبم، شاعر گرانقدر و جوان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، سید علی اصغر علوی که مرا به رسم دوستی و امانت از این کتاب خوب بهره مند ساختند. به بوبلاگ اشعارش سری بزنید: او در امتداد 12 سلاله (+)
اطلاعات کتابشناسی:
عنوان کامل:
شیدایی: مجموعه خاطرات علمدار روایت
گری حاج شیخ عبدالله ضابط
نویسنده:
سید حمید مشتاقی نیا
اطلاعات نشر
انتشارات شهاب الدین قم، چاپ اول،
1388
قیمت
2000 تومان
تهیه کتاب
شماره تماس مشاوره و خرید 7835448-0251 و 09191476595
شماره حساب: جاری جام بانک ملت
به شماره 1774849194
بنام معاونت فرهنگی موسسه روایت سیره شهدا
آدرس: قم، خیابان شهدا(صفائیه)،
کوچه37، کوچه 4، پلاک31،معاونت فرهنگی موسسه
روایت سیره شهدا
بخش کتاب سایت موسسه روایت سیره شهدا (همان تفحص سیره شهدای سابق): مطاف عشق:
http://mataf.ir/etc/mahsulat/Pages/n0037_1.htm